اردو پارک شهر
این هفته فقط شنبه رفتم مهد . مثل اینکه حالت تهوع داشتم توی کلاس و پرستار یه خورده دعوام کرده بود. راحیل هم خیلی شیطونی میکنه برای همین یکشنبه صبحی همش میگفتم حالم بده تهوع دارم بعد هم که حاضر شدم دقیقا جلو دی مهد بالا آوردم باباجون هم منو نبرد و رفتم خونه مامان جون. دیگه نرفتم مهد تا سه شنبه شب که برای مامان پیام اومد که بچه ها رو فردا میخوایم ببریم اردو پارک منم خیلی خوشحال شدم و گفتم منم میرم. البته باز صبح گفتم من نمیرم حالم خوب نیست اما بعد حاضر شدم و رفتم تا رسیدیم در مهد دیدم مینی بوس اومده و بچه ها دارن سوار میشن منم خوشحال و فوری از مامان خداحافظی کردم و سوار شدم و خیلی هم خوش گذشت. از ماجراهای امروزا اینه که کار مامان جور شده و ا...
نویسنده :
مهرسا
23:06